بازی گه، تماشاخانه، جای بازیگری، ملعب، (منتهی الارب) ملهی، (دهار) ملعب، (تفلیسی) بازیکده، (آنندراج) بازی جا، (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها، ناصرعلی (از آنندراج)، و رجوع به بازیکده شود
بازی گه، تماشاخانه، جای بازیگری، مَلعَب، (منتهی الارب) مَلهَی، (دهار) مِلعَب، (تفلیسی) بازیکده، (آنندراج) بازی جا، (ناظم الاطباء) : چو خواندی درس آزادی گلستان میشود زندان که روز جمعه بازیگاه طفلانست مکتب ها، ناصرعلی (از آنندراج)، و رجوع به بازیکده شود
ابن یوسف شاه، آخرین اتابکان یزد است که ازسنۀ 690 تا سنۀ 718 هجری قمری حکومت کرد و چون در این سال 718) برادر شیخ ابواسحاق اینجو یعنی امیر غیاث الدین کیخسرو از راه شبانکاره بیزد آمد با اتابک حاجی شاه طرح دوستی انداخت سپس از آنجا بمیبد شتافت و بین او و امیر مبارزالدین نیز رشتۀ الفت برقرار گردید ولی چیزی طول نکشید که بین نایب امیر کیخسرو و اتابک حاجی شاه برسر امری جزئی نزاع درگرفت و اتابک که مردی بی رحم و ظالم بود نایب امیر کیخسرو را بقتل آورد، کیخسرو و مبارزالدین پس از تحصیل اجازه از ابوسعید، اتابک را مورد حمله قرار دادند و او را در این سال منهزم ساختند و سلسلۀ اتابکان که قریب سیصد سال در این ولایت حکومت میکردند، به این ترتیب در سال 718 برافتاد و حکومت آن پس از رسیدن امیر مبارزالدین بخدمت ابوسعید از طرف ایلخان بعهدۀ او گذاشته شد، رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 403 و 414 و 415 شود
ابن یوسف شاه، آخرین اتابکان یزد است که ازسنۀ 690 تا سنۀ 718 هجری قمری حکومت کرد و چون در این سال 718) برادر شیخ ابواسحاق اینجو یعنی امیر غیاث الدین کیخسرو از راه شبانکاره بیزد آمد با اتابک حاجی شاه طرح دوستی انداخت سپس از آنجا بمیبد شتافت و بین او و امیر مبارزالدین نیز رشتۀ الفت برقرار گردید ولی چیزی طول نکشید که بین نایب امیر کیخسرو و اتابک حاجی شاه برسر امری جزئی نزاع درگرفت و اتابک که مردی بی رحم و ظالم بود نایب امیر کیخسرو را بقتل آورد، کیخسرو و مبارزالدین پس از تحصیل اجازه از ابوسعید، اتابک را مورد حمله قرار دادند و او را در این سال منهزم ساختند و سلسلۀ اتابکان که قریب سیصد سال در این ولایت حکومت میکردند، به این ترتیب در سال 718 برافتاد و حکومت آن پس از رسیدن امیر مبارزالدین بخدمت ابوسعید از طرف ایلخان بعهدۀ او گذاشته شد، رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 403 و 414 و 415 شود
خورش شاهی. از جملۀ غذاهای مطبوع بود که در قصرخسرو پرویز برای پادشاه ولاش مهیا می کردند و آن مرکب بود از گوشت گرم و گوشت سرد و برنج و برک معطر و مرغان مسمن و خبیص و طبرزد. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 ه. ش. ص 338 و چ 1332 ه. ش. ص 499)
خورش شاهی. از جملۀ غذاهای مطبوع بود که در قصرخسرو پرویز برای پادشاه ولاش مهیا می کردند و آن مرکب بود از گوشت گرم و گوشت سرد و برنج و برک معطر و مرغان مسمن و خبیص و طبرزد. (از کتاب ایران در زمان ساسانیان چ 1317 هَ. ش. ص 338 و چ 1332 هَ. ش. ص 499)
غازی غیاث الدین بن سلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب، ملقب به الملک الظاهر و مکنی به ابوالفتح و ابومنصور. از ملوک دولت ایوبیان حلب. مولد او به نیمۀ رمضان سال 568 هجری قمری یعنی یک سال پس از استیلای صلاح الدین بر مصر، در قاهره بود. و در سال 582 به جای عم خود حکومت حلب یافت و سی ویک سال با کمال عدالت حکم راند. وی مردی محتاط و باهیبت و واقف بر احوال رعایا و عالی الهمه و سائس و باتدبیر بود و علما و دانشمندان را دوست میداشت و شعرا را مینواخت. از سرعت ادراک او نوادری نقل کنند از آنجمله: وقتی به عرض لشکر نشسته بود و صاحب دیوان عرض برابر وی ایستاده و نام سپاهیان یکایک می پرسید تا منزل آنان مقرر کند، در این میان مردی به حضور آمد، وقتی نامش پرسیدند، بر زمین افتاد و بوسه بر خاک داد. صاحب دیوان و حاضرین مراد وی درنیافتند و سؤال خویش تکرارکردند. ملک ظاهر به حدت قریحه به جای آورد و گفت نام وی غازی است و چون از مرد سپاهی پرسیدند معلوم گشت همچنان است که ظاهر گفت و مرد رعایت ادب را از ذکر نام خویش که موافق نام ملک بوده خودداری کرده است. ظاهر در سال 613 در حلب وفات کرد و پسر اوملک عزیز جانشین وی گردید. او را نخست درون قلعه دفن کردند، سپس طغرل بیک خادم شهاب الدین، اتابیک ملک عزیز مدرسه ای در پای قلعه بنا نهاد و جسد او را بدانجانقل کرد. و رجوع به وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 438 والاعلام زرکلی چ مصر ج 2 ص 757 و قاموس الاعلام ترکی شود
غازی غیاث الدین بن سلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب، ملقب به الملک الظاهر و مکنی به ابوالفتح و ابومنصور. از ملوک دولت ایوبیان حلب. مولد او به نیمۀ رمضان سال 568 هجری قمری یعنی یک سال پس از استیلای صلاح الدین بر مصر، در قاهره بود. و در سال 582 به جای عم خود حکومت حلب یافت و سی ویک سال با کمال عدالت حکم راند. وی مردی محتاط و باهیبت و واقف بر احوال رعایا و عالی الهمه و سائس و باتدبیر بود و علما و دانشمندان را دوست میداشت و شعرا را مینواخت. از سرعت ادراک او نوادری نقل کنند از آنجمله: وقتی به عرض لشکر نشسته بود و صاحب دیوان عرض برابر وی ایستاده و نام سپاهیان یکایک می پرسید تا منزل آنان مقرر کند، در این میان مردی به حضور آمد، وقتی نامش پرسیدند، بر زمین افتاد و بوسه بر خاک داد. صاحب دیوان و حاضرین مراد وی درنیافتند و سؤال خویش تکرارکردند. ملک ظاهر به حدت قریحه به جای آورد و گفت نام وی غازی است و چون از مرد سپاهی پرسیدند معلوم گشت همچنان است که ظاهر گفت و مرد رعایت ادب را از ذکر نام خویش که موافق نام ملک بوده خودداری کرده است. ظاهر در سال 613 در حلب وفات کرد و پسر اوملک عزیز جانشین وی گردید. او را نخست درون قلعه دفن کردند، سپس طغرل بیک خادم شهاب الدین، اتابیک ملک عزیز مدرسه ای در پای قلعه بنا نهاد و جسد او را بدانجانقل کرد. و رجوع به وفیات الاعیان چ تهران ج 1 ص 438 والاعلام زرکلی چ مصر ج 2 ص 757 و قاموس الاعلام ترکی شود
شاه، ابن محمد شاه هندی (1160- 1165 ه. ق.). او ابومنصور خان را بوزارت برکشید. غازی الدین خان بن نظام الملک احمدشاه را بگرفت و میل کشید و عزالدین محمد بن معزالدّین بن بهادرشاه را از حبس برآورده بجای او بسلطنت نشانید. رجوع بمجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 79، 95 تا 98، 304، 306 و 334 شود
شاه، ابن محمد شاه هندی (1160- 1165 هَ. ق.). او ابومنصور خان را بوزارت برکشید. غازی الدین خان بن نظام الملک احمدشاه را بگرفت و میل کشید و عزالدین محمد بن معزالدّین بن بهادرشاه را از حبس برآورده بجای او بسلطنت نشانید. رجوع بمجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 79، 95 تا 98، 304، 306 و 334 شود